بسم اللّه الرّحمن الرّحيم
سرآغاز
. . . آخرين و كامل ترين دين الهى با بعثت خاتم الانبياء، حضرت محمّد مصطفى صلّى اللّه عليه وآله به جهانيان عرضه شد و آئين و رسالت پيام رسانان الهى با نبوّت آن حضرت پايان پذيرفت.
دين اسلام در شهر مكّه شكوفا شد و پس از بيست و سه سال زحمات طاقت فرساى رسول خدا صلّى اللّه عليه وآله و جمعى از ياران باوفايش، تمامى جزيرة العرب را فرا گرفت.
ادامه اين راه الهى در هجدهم ذى الحجّه، در غدير خم و به صورت علنى، از جانب خداى منّان به نخستين رادمرد عالم اسلام پس از پيامبر خدا صلّى اللّه عليه وآله يعنى امير مؤمنان على عليه السلام سپرده شد.
در اين روز، با اعلان ولايت و جانشينى حضرت على عليه السلام، نعمت الهى تمام و دين اسلام تكميل و سپس به عنوان تنها دينِ مورد پسند حضرت حق اعلام گرديد. اين چنين شد كه كفرورزان و مشركان از نابودى دين اسلام مأيوس گشتند.
ديرى نپاييد كه برخى اطرافيان پيامبر صلّى اللّه عليه وآله، ـ با توطئه هايى از پيش مهيّا شده ـ مسير هدايت و راهبرى را پس از رحلت پيامبر خدا صلّى اللّه عليه وآله منحرف ساختند، دروازه مدينه علم را بستند و مسلمانان را در تحيّر و سردرگمى قرار دادند. آنان از همان آغازين روزهاى حكومتشان، با منع كتابت احاديث نبوى، جعل احاديث، القاى شبهات و تدليس و تلبيس هاى شيطانى، حقايق اسلام را ـ كه همچون آفتاب جهان تاب بود ـ پشت ابرهاى سياه شكّ و ترديد قرار دادند.
بديهى است كه على رغم همه توطئه ها، حقايق اسلام و سخنان دُرَرْبار پيامبر خدا صلّى اللّه عليه وآله، توسّط امير مؤمنان على عليه السلام، اوصياى آن بزرگوار عليهم السلام و جمعى از اصحاب و ياران باوفا، در طول تاريخ جارى شده و در هر برهه اى از زمان، به نوعى جلوه نموده است. آنان با بيان حقايق، دودلى ها، شبهه ها و پندارهاى واهى شياطين و دشمنان اسلام را پاسخ داده و حقيقت را براى همگان آشكار ساخته اند.
در اين راستا، نام سپيده باورانى همچون شيخ مفيد، سيّد مرتضى، شيخ طوسى، خواجه نصير، علاّمه حلّى، قاضى نوراللّه، مير حامد حسين، سيّد شرف الدين، امينى و . . . همچون ستارگانى پرفروز مى درخشد؛ چرا كه اينان در مسير دفاع از حقايق اسلامى و تبيين واقعيّات مكتب اهل بيت عليهم السلام، با زبان و قلم، به بررسى و پاسخ گويى شبهات پرداخته اند . . .
و در دوران ما، يكى از دانشمندان و انديشمندانى كه با قلمى شيوا و بيانى رَسا به تبيين حقايق تابناك دين مبين اسلام و دفاع عالمانه از حريم امامت و ولايت امير مؤمنان على عليه السلام پرداخته است، پژوهشگر والامقام حضرت آيت اللّه سيّد على حسينى ميلانى، مى باشد.
مركز حقايق اسلامى، افتخار دارد كه احياء آثار پُربار و گران سنگ آن محقّق نستوه را در دستور كار خود قرار داده و با تحقيق، ترجمه و نشر آثار معظّمٌ له، آن ها را در اختيار دانش پژوهان، فرهيختگان و تشنگان حقايق اسلامى قرار دهد.
كتابى كه در پيش رو داريد، ترجمه يكى از آثار معظّمٌ له است كه اينك "فارسى زبانان" را با حقايق اسلامى آشنا مى سازد.
اميد است كه اين تلاش مورد خشنودى و پسند بقيّة اللّه الأعظم، حضرت ولىّ عصر، امام زمان عجل اللّه تعالى فرجه الشريف قرار مركز حقايق اسلامى .
-----------------------------------------------------------
بسم اللّه الرّحمن الرّحيم
الحمد للّه ربّ العالمين والصلاة والسلام على سيّدنا محمّد وآله الطاهرين المعصومين ولعنة اللّه على أعدائهم أجمعين من الأوّلين والآخرين
پيش گفتار :
از آياتى كه شيعيان همواره براى اثبات امامت امير مؤمنان على عليه السلام به آن استدلال مى كنند، آيه ولايت است. خداوند متعال در اين آيه مى فرمايد:
(انّما وليّكم اللّه ورسوله والّذين آمنوا الّذين يقيمون الصّلاة ويؤتون الزّكاة وهم راكعون)(1)
«تنها ولى و صاحب اختيار شما خدا، پيامبر او و كسانى هستند كه ايمان آورده اند؛ همان كسانى كه نماز را برپا مى دارند و در حال ركوع زكات مى دهند».
براى استدلال به اين آيه، ابتدا بايد به روايات مراجعه نماييم تا روشن شود كه اين آيه در مورد چه كسى نازل شده است؛ آن گاه چگونگى استدلال به آيه شريفه مورد بحث قرار مى گيرد، و در پايان به اشكالات و اعتراضات دانشمندان اهل سنّت پاسخ داده مى شود. بنا بر اين، سخن در سه بخش مطرح خواهد شد:
بخش يكم: شأن نزول آيه ولايت
بخش دوم: چگونگى استدلال به آيه ولايت
بخش سوم: پاسخ به شبهه ها
(1) سوره مائده: آيه 55.
----------------------------------------------------------------
بخش یکم: شأن نزول آیه ولایت
شأن نزول آيه ولايت :
همه شيعيان دوازده امامى اتّفاق نظر دارند كه اين آيه مباركه هنگامى نازل شد كه امير مؤمنان على عليه السلام انگشترش را در حال ركوع به مستمند بخشيد.
اين مطلب در روايات متواترى از طريق آنان نقل شده است. بنا بر اين از نظر آنان مسلّم است، و جاى هيچ ترديدى در آن نيست.
ولى اين استدلال براى اهل تسنّن كافى نيست و پرسش هايى براى آنان مطرح خواهد شد از جمله اين كه:
ـ آيا اين روايات در كتاب هاى محدّثان و مفسّران اهل سنّت آمده است؟
ـ آيا آنان اين روايات را صحيح و قابل اعتماد مى دانند؟
ـ آيا براى اثبات آن دليل قانع كننده اى وجود دارد؟
ما ضمن مراعات اصول بحث و مناظره، در اين بخش به نام برخى از بزرگان اهل سنّت ـ كه پذيرفته اند كه اين آيه در شأن امير مؤمنان على عليه السلام نازل شده است ـ اشاره مى كنيم تا پيروان آنان و كسانى كه كتاب هاى آنان را معتبر و روايات آن ها را مستند مى دانند و به اصول مذهب آن ها پايبند هستند، نيز قانع شوند.
با بيان اين مطلب، شأن نزول آيه شريفه روشن خواهد شد، و همچنين معلوم خواهد شد كه اين روايات مورد اتّفاق شيعه و سنّى، و مورد پذيرش آنان است.
اتفاق نظر مفسّران در شأن نزول آيه :
طبق آن چه كه از بزرگان اهل سنّت نقل شده است، همه مفسّران در شأن نزول آيه ولايت اتفاق نظر دارد. اين اتفاق نظر از سوى چهار تن از دانشمندان اهل سنّت نقل شده است.
1 ـ قاضى ايجى (متوفاى سال 756) نويسنده كتاب المواقف فى علم الكلام، كه از مهم ترين كتاب هاى اهل سنّت در علم كلام و اصول دين است. او مى نويسد:
«تمامى مفسران اتّفاق نظر دارند كه اين آيه مباركه در ماجراى بخشيدن انگشتر امير مؤمنان على عليه السلام در حال ركوع نماز نازل شده است»(1).
2 ـ مير سيّد شريف جرجانى (متوفاى سال 816 هـ) در شرح المواقف به اين اجماع اعتراف كرده است(2).
3 ـ سعدالدّين تفتازانى (متوفاى سال 793 هـ) در شرح المقاصد اجماع مفسّران را بر اين كه آيه شريفه در شأن امير مؤمنان على عليه السلام نازل شده، نقل كرده است(3).
شرح المقاصد از كتاب هاى مهم اهل سنّت در علم كلام است. اين كتاب در مدارس آن ها تدريس مى شود و در محافل علمى آن ها از جايگاه ويژه اى برخوردار است، به همين دليل بسيارى از بزرگان اهل سنّت بر اين كتاب شرح و تعليق نوشته اند.
4 ـ علاء الدّين قوشجى سمرقندى نيز از كسانى است كه به اجماع مفسران بر اين كه آيه مباركه در شأن امير مؤمنان على عليه السلام نازل شده، اعتراف كرده است(4).
بنا بر اين، تمامى مفسّران اهل سنّت معتقدند كه اين آيه مباركه در شأن امير مؤمنان على عليه السلام، و زمانى كه آن حضرت در ركوع انگشترش را به مستمند بخشيد، نازل شد.
اين اجماع و اتّفاق نظر را بزرگان و دانشمندان اهل سنّت نقل كرده و به آن اعتراف نموده اند، يعنى همان كسانى كه سخنان آن ها مورد اعتماد است و به كتاب هايشان استناد مى شود.
آلوسى در تفسير خود مى نويسد:
«اكثر راويان اخبار معتقدند كه اين آيه در شأن على كرم اللّه وجهه نازل شده است»(5).
ابن كثير در تفسير خود برخى از اين روايات را در ذيل آيه مباركه نقل نموده و حكم به صحّت بعضى از آن ها داده است(6).
ابن كثير كسى است كه در تفسير و تاريخ خود، تا آن جا كه مى توانسته، بر شيعيان خُرده گرفته و سعى كرده است تا اعتقاد آن ها را باطل جلوه دهد. اعتراف چنين شخصى به صحّت اين روايات، ارزش علمى فراوانى دارد و راه فرار را بر خصم ما مى بندد.
هنگامى كه به كلمات بزرگان اهل سنّت در علم رجال مراجعه شد و سخنان آن ها در مورد راويان و ناقلان اين احاديث بررسى گرديد، اين نتيجه به دست آمد كه تعدادى از اين احاديث بنا بر نظر آن ها ـ كه از ناقدان معروف اهل سنّت در سند روايات هستند ـ صحيح بوده و قابل اعتماد است.
يكى از آن روايات، حديثى است كه ابن ابى حاتِم در تفسير خود آورده است. وى از ابى سعيد اشبح از فضل بن دكين از موسى بن قيس حضرمى از سلمة بن كهيل اين گونه نقل مى كند:
على در حال ركوع انگشترش را به فقير بخشيد و اين آيه نازل شد: (انما وليّكم اللّه ورسوله . . .)(7).
تا اين جا به خوبى روشن شد كه صحّت اين حديث مورد اتفاق مفسّران بوده و بنا بر گفته آلوسى بيشتر محدّثان آن را نقل كرده اند كه به نام برخى از آن ها اشاره شد و كلام ابن كثير در صحّت بعضى از آن ها نيز نقل گرديد.
علماى علم كلام نيز ـ كه در مورد دلايل امامت بحث كرده و دليل هاى هر طرف را براى اثبات نظر خود ذكر كرده اند ـ مى گويند كه اين آيه در همان جريان خاصّ نازل شده است.
(1) المواقف فى علم الكلام: 405.
(2) شرح المواقف: 8 / 360.
(3) شرح المقاصد: 5 / 170، براى آگاهى از اهميت اين كتاب ر.ك: كشف الظنون.
(4) شرح التجريد: 368.
(5) تفسير روح المعانى: 6 / 168.
(6) تفسير ابن كثير: 2 / 64.
(7) تفسير ابن ابى حاتِم: 4 / 1162.
آيه ولايت در سخن محدّثان :
بزرگان از پيشوايان محدّثان نيز در قرن هاى مختلف، اين حديث را در كتاب هاى خود نقل كرده اند. اكنون به اسامى برخى از كسانى كه اين حديث را در آثار خود آورده اند اشاره مى كنيم:
1 ـ حافظ عبدالرّزاق صنعانى
وى نويسنده كتاب المصنّف، و استاد بُخارى (مؤلف كتاب صحيح بُخارى) است.
2 ـ حافظ عبد بن حميد نويسنده كتاب المسند
3 ـ حافظ رزين بن معاوية عبدرى اندلسى
وى كتاب الجمع بين الصحاح الستّه را تاليف كرده است.
4 ـ حافظ نَسايى
وى نويسنده كتاب صحيح است و اين حديث را در صحيح خود نقل كرده است.
5 ـ حافظ ابو جعفر محمّد بن جرير طبرى
وى مؤلّف دو كتاب مشهور و معروف تاريخ و تفسير طبرى است.
6 ـ حافظ ابن ابى حاتِم رازى
وى محدّث و مفسّر پرآوازه اى است، و ابن تيميّه در منهاج السّنّه معتقد است كه تفسير او از هر روايت جعلى و ساختگى خالى است.
7 ـ حافظ ابو الشيخ اصفهانى
8 ـ حافظ ابن عساكر دمشقى
9 ـ حافظ ابو بكر بن مردويه اصفهانى
10 ـ حافظ ابو القاسم طبرانى
11 ـ حافظ خطيب بغدادى
12 ـ حافظ ابو بكر هيثمى
13 ـ حافظ ابو الفرج ابن جوزى حنبلى
14 ـ حافظ محب طبرى
وى استاد حرم مكّى است.
15 ـ حافظ جلال الدّين سيوطى
اهل سنّت معتقدند كه وى پايه گذار نوين و احياكننده سنّت در قرن دهم به شمار مى رود.
16 ـ حافظ شيخ على متّقى هندى
وى نويسنده كتاب كنز العمّال است.
با معرفى اين بزرگان كه از علماى زمان بُخارى تا قرن يازدهم هستند نتيجه مى گيريم كه صاحبان تفسير بر اين واقعه اجماع داشته و بيشتر محدّثين و ناقلين اخبار بر آن تصريح كرده اند.
با مراجعه و بررسى سند آن روايات، و صحّت و اعتبار آن ها، اعتبار روايات نيز بنا بر مبانى ايشان به وضوح آشكار مى گردد.
آيه ولايت در سروده شاعر شهير انصارى :
آوازه خوش اين حديث به گونه اى است كه شاعر شهير انصارى، حسّان بن ثابت نيز ـ كه صحابى رسول خدا صلى اللّه عليه وآله بوده است ـ اين منقبت امير مؤمنان على عليه السلام را به نظم كشيده است.
آلوسى بغدادى در كتاب روح المعانى مى نويسد: حسّان بن ثابت در اين زمينه، خطاب به امير مؤمنان على عليه السلام چنين سروده است:
فأنت الّذى أعطيت اذ كنت راكعاً *** زكاة فدتك النفس يا خير راكع
فأنزل فيك اللّه خير ولاية *** وأثبتها أثنى كتاب الشرايع
تو همان كسى هستى كه در حال ركوع زكات دادى جان به قربانت اى بهترين ركوع كننده!
از اين رو، خداوند بهترين ولايت را در مورد تو فرو فرستاد و آن را در كتاب شرايع (قرآن) ثبت فرمود(1).
(1) تفسير روح المعانى: 6 / 168.
آيه ولايت از ديدگاه ابن تيميّه :
با توجّه به آن چه بيان شد نه راهى براى خدشه دار كردن در سند اين اخبار وجود دارد، نه جايى براى تكذيب آن باقى مانده، و نه تضعيف رواياتش ممكن است.
ابن تيميّه نيز در اين مورد و درباره اين استدلال اظهار نظر كرده است. او مى نويسد:
«بعضى از دروغ پردازان، حديثى دروغين ساخته اند و گفته اند كه اين آيه هنگامى نازل شد كه على در حال نماز انگشترش را به فقير بخشيد. اين خبر به اتّفاق و اجماع دانشمندان حديث، دروغ است و دروغ آن آشكار است».
سپس مى افزايد:
«تمامى دانشمندان درايت و حديث شناس اتفاق نظر دارند كه اين آيه در شأن على نازل نشده، و على هيچ گاه انگشترش را در حال نماز به فقير نداده است.
از طرف ديگر همه محدّثان اتفاق نظر دارند كه آن قصّه اى كه در اين مورد نقل شده، دروغين و جعلى است و جمهور امّتِ پيامبر چنين حديثى را نشنيده اند»(1).
چه قدر قابل توجه است!! ما به همه كسانى كه در بحث هاى علمىِ خود چشم و گوش بسته از ابن تيميّه پيروى مى كنند و نظرات او را مى پذيرند مى گوييم كه متنبّه شوند و ببينند كه از چه شخصى عقايد، احكام، سنن و آداب شان را مى آموزند.
بنا بر نظرات ابن تيميّه، قاضى ايجى، شريف جرجانى و بزرگان دانشمندان كلام ـ كه به نام آن ها اشاره شد ـ هيچ يك عالم به حديث نيستند، و لذا از زمره امّت محمّد خارجند. آن ها تصريح كرده اند كه تمامى مفسّران، اجماع و اتّفاق نظر دارند كه اين آيه در شأن امير مؤمنان على عليه السلام نازل شده است، ولى ابن تيميه مى گويد: «اين حديث دروغين را بعضى دروغ گويان جعل كرده اند و تمامى عالمان حديث معتقدند كه على انگشترش را به فقير نداده است».
گويا مراد او از اهل علم ـ كه ادّعا مى كند بر كذب اين حديث اجماع كرده اند ـ تنها خود او يا بعضى از كسانى است كه گرد او جمع شده اند؛ و چون دو ـ سه نفر از اطرافيانش چنين نظرى داده اند، ادّعا مى كند كه نه تنها تمامى اهل حديث و ناقلان اخبار بر نظريه وى اجماع و اتّفاق نظر دارند بلكه تمامى امّت بر آن اجماع كرده اند.
گويا اجماع در جيب اوست، و هر گاه بخواهد آن را از جيب خود بيرون آورده و به مردم عرضه مى كند، و از طرفى بر مردم نيز لازم دانسته است كه هر چه او ادّعا كرده بپذيرند.
(1) منهاج السنه: 2 / 30.
برداشت آخر :
از آن چه بيان شد مى توان اين گونه نتيجه گرفت كه اين قضيّه معروف و مشهور است، هم در كتاب هاى شيعيان و هم در كتاب هاى اهل سنّت.
ما در اين نوشتار به برخى از آن ها اشاره كرديم، ولى راويان اين حديث، كه برخى با سند و برخى ديگر به صورت مرسل اين حديث را نقل كرده اند بيش از اين ها هستند(1). آيا هيچ يك از آن ها عضوى از امت محمّدى محسوب نمى شود؟
بنا بر اين هيچ شك و شُبهه، و جاى هيچ گونه مناقشه اى ـ چه از نظر سند، و چه از نظر شأن نزول آيه شريفه و چه از نظر دلالت آن ـ در مورد اين حديث وجود ندارد، و اين آيه در شأن امير مؤمنان على عليه السلام و در زمانى كه آن حضرت در حال ركوع انگشترش را به فقير بخشيده، نازل شده است.
(1) براى آگاهى بيشتر ر.ك به تفسير طبرى: 6 / 186، تفسير ابن ابى حاتِم: 4 / 1162، تفسير المعانى: 2 / 47، اسباب النزول: 113، تفسير العز الدمشقى: 1 / 393، تفسير ابن كثير: 2 / 64، كشاف: 1 / 649، الدر المنثور: 3 / 105 و همچنين تفسير فخر رازى، تفسير بغوى، تفسير نسفى، تفسير قُرْطُبى، تفسير أبى السعود، تفسير شوكانى، تفسير آلوسى و از كتاب هاى حديثى ر.ك: جامع الاصول: 9 / 478، المعجم الاوسط: 7 / 129، تاريخ دمشق: 42 / 356.
بخش دوم: امامت علی علیه السّلام در آیه ولایت
آيه ولايت و امامت على عليه السّلام :
پيش تر بيان شد كه آيه ولايت، از جمله آيه هايى است كه بيانگر امامت امير مؤمنان على عليه السلام است. براى روشن شدن چگونگى استدلال به اين آيه مباركه در آغاز بايد معناى برخى از واژگان آيه توضيح داده شود و يك بار ديگر آيه شريفه بررسى گردد. در قرآن كريم مى خوانيم:
(انما وليّكم اللّه ورسوله والّذين آمنوا الّذين يقيمون الصّلاة ويؤتون الزّكاة وهم راكعون)
«تنها ولى و صاحب اختيار شما خدا، فرستاده او و كسانى هستند كه ايمان آورده اند؛ همان كسانى كه نماز را برپا مى دارند و در حال ركوع زكات مى دهند».
در نگاه آغازين دو واژه قابل بررسى است؛ واژه (إنّما) و واژه (وليّكم).
بى ترديد واژه (إنّما) در زبان عربى به معناى «حصر» است و حصر يعنى منحصر كردن حكمى به مورد خاصّى، به طورى كه آن حكم تنها اختصاص به همان مورد داشته باشد و هيچ كس يا هيچ چيز ديگرى آن حكم را نداشته باشد.
اين معنا درباره واژه (إنّما) مورد قبول همه بوده، و كسى آن را انكار نكرده است.
«ولايت» چيست؟
دوّمين واژه مورد بررسى، واژه (وليّكم) يعنى «ولىّ شما» است. اكنون اين پرسش مطرح است كه معناى «ولايت» چيست؟
پيامبر خدا صلى اللّه عليه وآله در حديثى كه به نام «حديث ولايت» معروف شده است مى فرمايد:
«على منّى وأنا من علىّ وهو وليّكم بعدي»(1)
«على از من و من از على هستم، و او بعد از من ولى شماست».
بنا بر اين، واژه ولايت، هم در اين آيه مباركه و هم در اين حديث، با تعبير (وليّكم) آمده است.
واژه ولايت از نظر لغوى داراى معانى مختلفى است؛ اين معانى مختلف يا در يك معنا مشترك هستند و يا خير. اگر مشترك باشند هر كدام از آن ها مورد و مصداقى از آن معنا خواهند بود كه به آن مشترك معنوى گفته مى شود، و اگر هيچ اشتراكى با هم نداشته باشند، تنها در لفظ مشتركند كه به آن مشترك لفظى گفته مى شود.
معناى اول ولايت، مشترك معنوى است؛ يعنى ولايت هميشه به يك معنا مى آيد و معانى ديگر هر كدام مصداقى از آن معناى واقعى خواهد بود يعنى: عهده دار شدن كار ديگرى.
به عنوان مثال وقتى گفته مى شود: فلانى ولىّ فلانى است يعنى او عهده دار كارهاى فرد دوم است، و يا وقتى گفته مى شود: اين شخص ولىّ اين طفل صغير است يعنى او مسئوليّت كارهاى طفل را به عهده گرفته است.
و نيز ولىّ امر به كسى گفته مى شود كه تمامى كارهاى آن امر به عهده او باشد. به همين علّت است كه به سلطان و پادشاه «ولىّ» گفته مى شود؛ زيرا تمامى اُمور مملكت به عهده اوست و او اين مسئوليت كشوردارى را به عهده گرفته است.
اين معنا همان معناى واقعى ولايت است. از اين رو در هر مورد كه واژه ولايت به كار رفته باشد، اين معنا در آن لحاظ شده است.
به عنوان نمونه به دوست و رفيق و همسايه ولىّ گفته مى شود. به شخصى كه با شما هم پيمان بوده و قسم خورده كه شما را يارى كند، ولىّ مى گويند. پدر ولىّ است، خداوند متعال ولىّ است و پيامبر او نيز ولىّ است و موارد ديگرى در همين معنا وجود دارد كه به آن ها ولىّ گفته مى شود.
اين معنا در تمامى موارد كاربرد واژه ولايت وجود دارد، وقتى كه به همسايه ولىّ گفته مى شود يعنى او سزاوارترين كسى است كه كارهاى همسايه اش را انجام داده و عهده دار امور او گردد.
اگر براى كسى مشكلى پيش آيد نزديك ترين كسى كه به يارى او مى شتابد و در برطرف كردن آن مشكل او را كمك مى كند و كارهاى آن شخص را به عهده مى گيرد همسايه اوست، كه به آن حقّ همسايگى نيز گفته مى شود.
كسى كه هم پيمان كسى مى شود، يا كسى كه به يارى ديگرى مى آيد، و يا برادر انسان، هر كدام داراى نوعى ولايت هستند، اما يك معناى واحد در تمامى اين موارد موجود است كه همان معناى قيام به امر و عهده دار شدن كارهاى ديگرى است.
با بررسى كتاب هاى لغت و سخن بزرگان اين فنّ، به خوبى روشن مى شود كه همه آن ها همين معناى اساسى را براى واژه ولايت بيان كرده اند.
اگر گفتيم: واژه ولايت مشترك لفظى است، يعنى لفظ ولايت معانى و مصاديق مختلفى دارد، بدون اين كه بين آن معانى وجه اشتراكى وجود داشته باشد؛ مانند واژه «عين» كه در زبان عربى به آن مشترك لفظى مى گويند، چرا كه در معانى مختلفى به كار مى رود از جمله: چشمه آب، چشم انسان، خورشيد و . . ..
مى بينيد كه اين معانى گوناگون داراى معناى مشترك نيستند، بلكه هر كدام معناى خاص خود را دارند. اين مطلب در كتاب هاى علم اصول به تفصيل مطرح شده است.
بنا بر اين، واژه ولايت، بر فرض اين كه از آن چه گفتيم صرف نظر كنيم و بگوييم: مشترك لفظى است، داراى معانى گوناگونى خواهد بود كه يكى از آن معانى اين است: سزاوارتر بودن به چيزى، و اولويّت داشتن نسبت به امرى.
در مشترك لفظى براى اين كه بفهميم آن لفظ در كدام يك از معانىِ آن به كار برده شده است، بايد به قرائن و شواهدى كه مراد و مقصود گوينده را مشخص مى كند، توجّه كنيم.
بنا بر اين بايستى در پى قرينه هايى باشيم كه در اين آيه مباركه وجود دارد، تا روشن شود كه واژه ولايت در اين آيه، به چه معنايى به كار رفته است.
(1) سنن ابن ماجه: 1 / 89 ، مسند احمد بن حنبل: 5 / 171، كنز العمّال: 11 / 603، حديث 32913.
معناى ولايت در آيه شريفه :
بنا بر آن چه كه بيان شد قرائن و شواهد متعدّدى در اين آيه وجود دارد كه اثبات مى كند ولايت به همان معنايى است كه شيعيان مى گويند؛ يعنى: اولويّت، برترى و سزاوارتر بودن براى به عهده گرفتن امور مسلمانان.
قرينه ها بر دو گونه اند: قرائن مقاميّه و قرائن لفظيّه. قرائن مقاميّه همان دقّت در مقام و زمانى است كه آيه نازل شده است، و با آن قرائن روشن مى شود كه واژه ولايت در معناى اولويّت و برترى در سرپرستى امور مسلمانان است.
برخى ديگر از قرائن تصريحات خود پيامبر اكرم صلى اللّه عليه وآله است كه قرائن «لفظيّه» خوانده مى شوند. پاره اى از اين قرائن لفظى، رواياتى است كه در اين مورد آمده است.
ديدگاه فضل بن روزبهان در مورد معناى ولايت و آيه مباركه :
فضل بن روزبهان نيز در اين مورد اظهار نظر كرده است. وى در ردّ نظر علامه حلى رحمه اللّه مى نويسد:
«قرائن و شواهد دلالت دارند كه مراد از ولايت در اين جا نصرت و يارى است. بنا بر اين منظور از آيه (انّما وليّكم اللّه ورسوله والّذين آمنوا . . .)، اين است كه ياور شما خدا، پيامبرش و كسانى هستند كه نماز مى خوانند و در حال ركوع صدقه مى دهند»(1).
(1) احقاق الحق: 2 / 408.
ردّ ديدگاه ابن روزبهان :
درست است كه نصرت و يارى يكى از معانى ولايت است، هم چنان كه در كتاب هاى لغت نيز آمده است، اما رواياتى كه در اين مورد رسيده بيانگر اين است كه در اين جا مراد از ولايت، نصرت و يارى نيست.
به نمونه اى از اين روايات كه در تفسير فخر رازى، تفسير ثعلبى و ديگر كتاب ها آمده توجّه كنيد:
«أنَّ النّبىّ لمّا علم بأنّ علياً تصدّق بخاتمه للسّائل تضرّع إلى اللّه وقال: اللهم إنّ أخي موسى سألك قال: (ربّ اشرح لى صدرى ويسّرلى أمرى واحلل عقدةً من لسانى يفقهوا قولى واجعل لى وزيراً من أهلى هارون أخى اشدُد به أزرى وأشركه في أمري كي نسبّحك كثيراً ونذكرك كثيراً انك كنت بنا بصيراً).
فأوحيت إليه: (قد اُوتيت سُؤلك يا موسى)(1).
اللهم وإنّى عبدك ونبيّك فاشرح لي صدري ويسّرلي أمري واجعل لي وزيراً من أهلي عليّاً اُشدد به ظهرى . . ..
قال ابوذر: فواللّه، ما استتمّ رسول اللّه صلى اللّه عليه وآله الكلمة حتّى هبط عليه الأمين جبرائيل بهذه الآية: (إنّما وليكم اللّه ورسوله . . .) إلى آخر الآية»(2)
«وقتى پيامبر فهميد كه على انگشتر خود را به فقير داده، دست به دعا برداشت و با تضرّع به درگاه خداوند چنين عرضه داشت: «پروردگارا! برادرم موسى از تو درخواست نمود و گفت: (خداوندا! سينه ام را گشاده و پرتحمّل كن و كارم را آسان نما و گره را از زبانم بگشا تا سخن مرا بفهمند، و براى من از خانواده ام وزيرى قرار ده، هارون برادرم را؛ پشت مرا به او محكم كن و او را در امر من شريك گردان تا تو را بسيار تسبيح كنيم و بسيار به ياد تو باشيم، همانا تو به ما بينا هستى).
پس تو به او وحى كردى: (اى موسى! آن چه را مى خواستى قطعاً به تو داده شد).
پروردگارا، من هم بنده و پيامبر تو هستم، پس سينه ام را گشاده و پرتحمّل كن و كار مرا آسان نما و براى من از خانواده ام وزيرى قرار ده، على را، و به وسيله او پشت مرا محكم كن . . ..
ابوذر گويد: به خدا سوگند! هنوز دعاى پيامبر خدا صلى اللّه عليه وآله(3)تمام نشده بود كه جبرئيل امين نازل شد و اين آيه را آورد:
(تنها ولى شما خداست و پيامبرش . . ) تا پايان آيه».
آيا هيچ انسان عاقل و فهميده اى، كه كمترين توجّه به لغت و روش قرآن و آن چه از پيامبر صلى اللّه عليه وآله وارد شده داشته باشد، مى پذيرد كه ولايت در اين آيه، با اين قرائن، به معناى نصرت و يارى باشد؟
آيا عقل انسان چنين كارى را مى پذيرد كه رسول خدا صلى اللّه عليه وآله به درگاه خداوند تضرّع و زارى كند تا خداوند به مردم اعلام كند كه على ياور شماست؟!
پيامبر صلى اللّه عليه وآله با چنين حالى و در چنين حالتى دست به دعا برداشته است تا خواسته او آن باشد كه خداوند آيه اى را نازل كند و به مردم بفهماند كه على عليه السلام ياور مؤمنان است؟
آيا كسى شك داشته كه على عليه السلام ياور مؤمنين است تا پيامبر خدا صلى اللّه عليه وآله ناگزير شود كه دست به دعا بردارد و اين گونه به راز و نياز بپردازد، و پيش از آن كه دعاى حضرتش تمام شود، اين آيه نازل شود:
(انما وليكم اللّه ورسوله والذين آمنوا . . )
«تنها ناصر و ياور شما خدا و رسول او و مؤمنين هستند، . . .».
با وجود اين همه قرائن و شواهد، آيا صحيح است كه بگوييم: منظور از (وليّكم) ناصر و ياور است؟
(1) سوره طه: 25 ـ 36.
(2) تفسير فخر رازى، 11 / 25. تفسير ثعلبى.
(3) على رغم اين كه در منابع اهل سنّت درود و صلوات پس از نام مبارك پيامبر خدا صلى اللّه عليه وآله به صورت ناقص (ابتر) آمده است، ما طبق فرمايش حضرتش، درود و صلوات را به صورت كامل آورده ايم.
حاصل بررسى :
سخن پايانى در زمينه بررسى معناى واژه ولايت اين است كه اگر ولايت مشترك لفظى باشد و ما براى تعيين آن معنا كه خداوند اراده نموده است، نياز به قرينه داشته باشيم، قرائن لفظيّه و مقاميه، معنى كلمه ولايت را واضح و آشكار مى سازد.
در اين صورت معناى واژه ولايت اولويّت و سزاوارتر بودن در به عهده گرفتن امور مسلمان ها خواهد بود و اين اولويّت براى خدا، رسولش و براى مؤمنانى كه نماز مى خوانند و در حال ركوع صدقه مى دهند، ثابت خواهد بود.
پس از بررسى واژه (إنّما) و واژه «ولايت» در اين آيه شريفه مى توان گفت كه به راستى واژه (و) در (والذين آمنوا) براى عطف است؛ يعنى به جز خدا و پيامبر صلى اللّه عليه وآله اين عدّه نيز بر شما ولايت دارند.
ولى واوى كه در (و هم راكعون)آمده واو حاليه است، يعنى در حال ركوع زكات مى پردازند.
با توجّه به تمامى اين نكات مى توان گفت كه (انّما وليكم) يعنى تنها خدا، پيامبرش و مؤمنانى كه نماز به پا مى دارند و در حال ركوع زكات مى دهند، بر شما اولويّت دارند.
تا كنون اين نتيجه را به دست آورديم كه هم قرآن و هم روايات اين معنا را روشن كردند كه چه كسى در حال ركوعِ نماز صدقه داده، و اين آيه در مورد چه كسى نازل شده است.
بخش سوّم: شبهه هایی درباره آیه ولایت
چند شبهه در مورد آيه ولايت :
با توجّه به استدلال متقنى كه در مورد آيه ولايت انجام پذيرفت معناى آن روشن شد. در اين بين اعتراض ها و اشكال هايى نيز بر اين استدلال وارد شده كه لازم است به آن ها پاسخ بگوييم تا جاى هيچ شكّ و شبهه اى باقى نماند.
ما در ضمن بيان مطالب گذشته به اعتراض شيخ الاسلام «ابن تيميّه» اشاره كرديم و گفتيم كه پيش از آن كه سخن او اعتراض باشد، افترا و تهمتى است كه بر شيعيان روا داشته است. در واقع اين اعتراض نه تنها افترا بر شيعه است بلكه افترا و تهمت بر بيشتر مفسّران، محدّثان، بزرگان علما و متكلّمان اهل سنّت نيز به شمار مى رود تا آن جا كه تمامى آن ها را دروغگو دانسته است.
البته روش ابن تيميّه در كتابش همين گونه است. من از آغاز تا پايان كتاب او را با دقّت بررسى كردم و به نكاتى دست يافتم كه اگر كسى از آن ها آگاه شود نه تنها او را كافر دانسته، بلكه ـ بالاتر از آن ـ هر كس كه او را «شيخ الاسلام» ناميده است نيز كافر خواهد دانست.
نخستين شبهه: معناى ولايت :
نخستين شبهه، در معناى ولايت است كه پيش تر به آن اشاره شد و به طور مختصر به آن پاسخ داديم. اين شبهه را فضل بن روزبهان در كتاب ابطال الباطل مطرح كرده است. او اين كتاب را در ردّ كتاب علاّمه حلّى رحمه اللّه نوشته است.
پس از او سيّد قاضى نوراللّه تسترى در كتاب احقاق الحق و شيخ محمّد حسن مظفّر در كتاب دلائل الصّدق كتاب او را نقد كرده و به اشكال هاى او پاسخ داده اند.
دوّمين شبهه: «واو» حاليه يا عاطفه؟
شبهه ديگرى كه در اين زمينه مطرح شده است اين است كه برخى احتمال داده اند كه «واو» در (و هم راكعون)، «واو» عاطفه است نه «واو» حاليّه(1). بنا بر اين، آيه را اين گونه مى خوانيم:
(انّما وليّكم اللّه ورسوله والّذين آمنوا الّذين يقيمون الصّلاة ويؤتون الزّكاة وهم راكعون)
«تنها ولى و صاحب اختيار شما خداست و پيامبرش و كسانى كه ايمان آورده اند؛ همان كسانى كه نماز برپا مى دارند و زكات مى دهند و ركوع مى كنند».
نه اين كه در حال ركوع زكات مى دهند، بلكه آن ها سه كار جدا از هم انجام مى دهند: هم نماز مى خوانند، هم زكات مى دهند و هم در مقابل خدا به ركوع مى روند.
از اين رو اين آيه شريفه هيچ ارتباطى با قضيه بخشيدن انگشتر نخواهد داشت.
حقيقت آن است كه اگر اين احتمال وارد باشد و احتمال صحيحى هم باشد، ديگر نمى توانيم به اين آيه استدلال كنيم؛ زيرا معروف است كه اگر احتمالى بر خلاف استدلال باشد، آن استدلال مخدوش خواهد شد و از بين خواهد رفت.
(1) پيش تر گفتيم كه مراد از «واو» عاطفه آن است كه جمله بعدى را به وسيله عطف به جمله قبلى مرتبط سازد و آن را در حكم جمله قبلى شريك مى سازد؛ اما «واو» حاليه حالت وقوع كار را بيان مى كند. به عنوان مثال وقتى مى گوييم: جاء زيد وعَمْرو يعنى زيد و عمرو آمدند، حرف «واو» عاطفه است اما وقتى مى گوييم: جاء زيد وهو قائم يعنى زيد آمد در حالى كه ايستاده بود؛ حرف «واو» در اين مثال حاليه است و با اين دو نظر معناى آيه با هم متفاوت خواهد بود.
پاسخ :
اين احتمال با نگاه اجمالى به رواياتى كه در مورد اين قضيّه وارد شده، خيلى زود از بين مى رود و جايى براى آن باقى نمى ماند.
اگر به تفسير الدرُّ المنثور مراجعه نماييم و آن روايات را ملاحظه كنيم به اين نتيجه خواهيم رسيد كه اين «واو»، واو حاليّه است نه «واو» عاطفه.
در اين كتاب و همچنين در ساير كتاب ها در ذيل آيه ولايت اين گونه روايت شده است:
«تصدّق علىّ وهو راكع»(1)
«على عليه السلام در حال ركوع صدقه داد».
همچنين در روايت ديگرى كه در الدرُّ المنثور آمده است چنين مى خوانيم:
«أنّ النبي صلى اللّه عليه وآله سأل السائل، سأل ذلك المسكين الّذي أعطاه الإمام خاتمه، سأله قائلاً: «على أيّ حال أعطاكه» ـ أى الخاتم ـ ؟
قال: أعطاني وهو راكع»(2)
«پيامبر از فقيرى كه امام انگشترش را به او بخشيده بود، پرسيد: «در چه حالى انگشتر را به تو داد؟»
گفت: «در حال ركوع آن را به من داد».
آرى، شخص پيامبر صلى اللّه عليه وآله از فقير مى پرسد كه در چه حالى على عليه السلام انگشتر را به تو داد. بنا بر اين «واو» حاليه است و هيچ جايى براى اين اشكال و احتمال باقى نمى ماند.
(1) تفسير ابن ابى حاتِم: 4 / 1162.
(2) الدرُّ المنثور فى التفسير بالمأثور: 3 / 105.
سوّمين شبهه: على عليه السّلام به خدا توجّه داشت يا به سائل؟
سومين شبهه اى كه درباره استدلال به آيه ولايت مطرح شده از سه جهت بيان شده است:
1 ـ على عليه السلام اين انگشتر را از كجا آورده بود؟ و چگونه صاحب اين انگشتر شده بود؟
2 ـ ارزش اين انگشتر چقدر بوده؟ در آن زمان قيمت آن چقدر بوده است؟
بديهى است كه اين گونه اعتراض ها شايسته بحث و استدلال نيستند و همان بهتر كه با بزرگوارى از كنار آن بگذريم.
3 ـ امير مؤمنان على عليه السلام كسى بود كه در حال نماز تمام توجّه او به خداى سبحان بود، و هيچ توجّهى به غير آن نداشته است تا آن جا كه در برخى از روايات آمده است: در يكى از جنگ ها تيرى به پاى آن حضرت فرو رفت. مى خواستند آن تير را بيرون بكشند، كسى گفت: صبر كنيد تا آن بزرگوار به نماز بايستد، آن گاه تير را از پايش بيرون آوريد، زيرا او در حال نماز درد را احساس نمى كند.
با توجّه به اين روايت چگونه آن حضرت صداى آن مستمند را شنيد و به او توجّه كرد؟ چگونه به او اشاره كرد كه نزديك بيا، و بعد دستش را دراز كرد تا او انگشتر را از انگشت او خارج كند؟
همه اين كارها مشغول شدن به امور دنيا است، و شايسته نيست انسان در هنگام راز و نياز با خدا به امور اين دنيا توجّه كند.
اشكال قبلى كه مى خواستند «واو» را عاطفه بدانند نه حاليه، اشكالى نحوى بود، و اشكال اول، كه در معناى واژه ولايت بحث كرده بودند، اشكال لغوى بود، اما اين اشكال، اشكالى عرفانى است؛ زيرا وقتى امير مؤمنان على عليه السلام با خداى خود صحبت مى كند، و با يكديگر نجوا مى نمايند، او غرق در توجّه به خدا و مشغول خواندن نماز است، در چنين شرايطى چگونه آن حضرت به اين دنيا توجّه مى كند؟
پاسخ :
اين شبهه را از چند جهت مى توان پاسخ داد:
نخست: خداوند متعال اين واقعه را از مناقب امير مؤمنان على عليه السلام دانسته و آن حضرت را در قرآن مدح كرده است.
پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه وآله نيز خاتم بخشى امير مؤمنان على عليه السلام در حال ركوع را از فضايل او برشمرده است.
مؤمنان و مسلمانان، از زمان نزول اين آيه تا به امروز، آن را از فضيلت ها و ويژگى هاى منحصر به فرد آن امام همام دانسته اند.
بديهى است اگر اين كار امام كوچك ترين اشكالى داشت، هيچ گاه اين عمل از مناقب و فضايل امير مؤمنان على عليه السلام به شمار نمى آمد.
دوم: امير مؤمنان على عليه السلام در نماز به امور دنيوى توجّه نكرده، بلكه تمام توجّه او به خدا و انجام وظايف بندگى بوده است. در واقع صدقه دادن به فقير عبادتى در ضمن عبادت ديگر بوده و كارى است كه خدا آن را دوست دارد.
شايد بهتر باشد در پاسخ به اين شبهه به بزرگان اهل سنّت كه داراى ذوق عرفانى بوده اند مراجعه كنيم.
آلوسى در اين مورد مى نويسد: همين سؤال را از ابن جوزى(1)پرسيدند، او در پاسخ، اين دو بيت شعر را خواند:
يسقى و يشرب ولا تلهيه سكرته *** عن النديم ولا يلهو عن الناس
اُطاعه سُكرُهُ حتّى تمكّن من *** فعلِ الصحاةِ فهذا واحد الناس
مى نوشد و مى نوشاند و مستى او، او را از توجّه به ساقى باز نمى دارد و از مردم غافل نمى سازد.
مستى او در اختيار اوست تا جايى كه توانسته همانند انسان هاى هوشيار عمل كند؛ پس او يگانه و منحصر به فرد از اين مردم است(2).
اين شعر از ابن جوزى حنبلىِ متعصّب است، همان فردى كه امثال ابن تيميّه و فضل بن روزبهان براى ردّ كردن فضايل امير مؤمنان على عليه السلام به كتاب هاى او اعتماد مى كنند، ولى او نيز در پاسخ اين اشكال و شبهه ساكت نمى ماند و با اين شعر شبهه را پاسخ مى دهد.
از طرفى امير مؤمنان على عليه السلام در ويژگى هاى خود «جامع الأضداد» بوده، يعنى خصوصيّت هاى متضادّ را در خود جمع كرده است. اگر چنين نبود يگانه دوران نمى شد، و اين همه فضايل و مناقب به او اختصاص نمى يافت و اگر چنين نبود، وصىّ رسول خدا صلى اللّه عليه وآله و كفو و هم شأن فاطمه زهرا عليها السلام نمى شد.
بنا بر اين، هيچ كس اين اشكال را در مورد امير مؤمنان على عليه السلام نمى پذيرد كه على عليه السلام در نماز به كارهاى دنيوى توجّه كرده باشد و از انس و توجّه به خدا غافل شده باشد.
آرى، در روايات ما آمده است كه عمر بن خطّاب مى گويد: من چهل بار انگشترم را به فقير بخشيدم، ولى يك آيه هم در شأن من نازل نشد!(3)
بنا بر آن چه بيان گرديد روشن شد كه اين اشكال نيز مانند اشكال هاى پيشين بى مورد بوده و قابل پذيرش نيست.
(1) گفتنى است كه ابن جوزى، جدّ سبط بن جوزى است، توجّه به اين نكته لازم است، چرا كه گاهى بين ابن جوزى و سبط بن جوزى اشتباه مى شود. مراد در اين جا ابو الفرج ابن جوزى حنبلى است كه حافظ حديث بوده و صاحب تأليفات زيادى است و در سال 597 هـ درگذشته است.
(2) تفسير روح المعانى: 6 / 169.
(3) البتّه اين روايت را تا كنون در كتاب هاى اهل سنّت نديده ام.
چهارمين شبهه: آيه مذكور، جمع را خطاب مى كند امّا على عليه السّلام فرد است !
اعتراض مهمّى كه صورت علمى دارد و بر آيه ولايت مطرح كرده اند اين است كه معترضين گفته اند: على عليه السلام يك نفر است، اما در اين آيه خداوند به لفظ جمع سخن گفته است و اين بدين معنا است كه مخاطبين آيه بيش از يك نفر بوده اند. خداوند متعال مى فرمايد:
(والّذين آمنوا الّذين يقيمون الصّلاة ويؤتون الزّكاة وهم راكعون)
«آن كسانى كه ايمان آورده اند، نماز برپا مى دارند و در حال ركوع زكات مى دهند».
پاسخ :
اين اشكال ظاهر زيبايى دارد و در موارد ديگرى نيز وارد شده است؛ زيرا آيات ديگرى نيز وجود دارند كه در آن ها لفظ جمع به كار رفته، ولى مراد يك نفر است، مانند آيه مباهله كه خداوند در آن جا مى فرمايد:
(وانفسنا وانفسكم . . .)
«و بياوريم جان هاى خود و جان هاى شما را».
در حالى كه پيامبر اكرم صلى اللّه عليه وآله فقط حضرت على عليه السلام را با خود برد. همچنين پيامبر صلى اللّه عليه وآله از بين زنان، تنها حضرت فاطمه عليها السلام را با خود بُرد در حالى كه در آيه شريفه مى فرمايد:
(ونسائنا ونسائكم)
«زنهايمان و زنهايتان».
اين اعتراض ممكن است در ساير مباحث علمى نيز مطرح شود، لذا ممكن است در برخى از آيات لفظ جمع آمده باشد اما مراد يك نفر باشد.
پاسخ زمخشرى :
پرواضح است كه دانشمندان زيادى به اين اعتراض پاسخ داده اند از جمله زمخشرى كه از بزرگان علماى اهل سنّت است و در علوم مختلف تأليفاتى دارد.
او كتاب معروفى به نام كشاف در تفسير قرآن دارد، و امتياز آن از ساير تفسيرها به اين است كه قرآن را از لحاظ ادبى و بلاغى تفسير مى نمايد و اين در نزد اهل فن و خبره مبرهن و واضح است. وى در آن كتاب به اين سؤال اين گونه پاسخ مى دهد:
«اين كه در چنين مواردى لفظ جمع آورده مى شود به اين جهت است كه بقيّه مردم به انجام دادن اين كار تشويق شوند و توجه مردم را به اين نكته معطوف سازد كه مؤمن بايد تا اين حدّ بر احسان به فقرا و بيچارگان حريص باشد كه حتى در حال نماز از كمك رسانى و احسان به مستمندان غافل نشود، و اين چيزى است كه از تمامى مؤمنان خواسته شده است. به همين جهت اين آيه به صورت لفظ جمع آمده است».
اين پاسخ زمخشرى را بسيارى ديگر از دانشمندان پسنديده اند. اگر اين وجه براى ايجادكنندگان شبهه قانع كننده نباشد خواهيم گفت كه بايد بر بسيارى از آيات و روايات و سخنان فصحاى عرب اين ايراد وارد باشد.
همه ما مى دانيم كه در قرآن كريم و در احاديث صحيحه اى كه از پيامبر اكرم صلى اللّه عليه وآله روايت شده، و همچنين در زبان عربى فصيح، موارد متعدّدى ديده شده است كه لفظ به صورت جمع به كار رفته، اما مقصود از آن يك نفر است.
پاسخى ديگر :
گروهى از علماى ما و بعضى از دانشمندان اهل سنّت در پاسخ اين اشكال چنين گفته اند:
در چنين مواردى خداوند متعال، مى خواهد اين فضيلت و منقبت امير مؤمنان على عليه السلام را بزرگ نشان دهد. از اين رو، از يك نفر به صيغه جمع حكايت مى كند تا از على عليه السلام و آن چه انجام داده به بزرگى ياد كند؛ هم چنان كه مرسوم است كه گاهى براى بزرگداشت يك نفر لفظ جمع به كار مى رود.
ديدگاه علاّمه سيّد عبدالحسين شرف الدين رحمه اللّه :
علاّمه سيد عبدالحسين شريف الدين رحمه اللّه در اين زمينه ديدگاه ديگرى دارد. وى مى نويسد:
اگر اين آيه با صيغه مفرد مى آمد منافقان و دشمنان امير مؤمنان على عليه السلام در صدد تصرّف در قرآن برمى آمدند و به خاطر دشمنى با آن حضرت دست به تحريف قرآن مى زدند، زيرا آيات ديگرى نيز به صورت صيغه جمع به كار رفته است ولى مقصود از آن تنها على عليه السلام است؛ اگر در تمام اين موارد صيغه مفرد به كار مى رفت آن ها به فكر تصرّف در قرآن كريم مى افتادند.
در چنين شرايطى بيان مطلب با كنايه و صيغه جمع بسيار شيواتر و رساتر از تصريح به لفظ مفرد است. قرآن به طور اجمال بيان مى فرمايد: كسانى كه در حال نماز صدقه دادند، ولىّ شما هستند، آن گاه روايات موجود معيّن مى كنند كه آن شخص على بن ابى طالب عليه السلام است. چنين بيانى شيواتر است چرا كه به اسم شخص معيّنى تصريح نشده و به قول معروف: كنايه رساتر از تصريح است(1).
(1) المراجعات: 263.
روايتى از امام صادق عليه السّلام :
در اين زمينه روايتى معتبر از امام صادق عليه السلام نقل شده كه نظر علاّمه سيّد شرف الدين رحمه اللّه را تأييد مى كند.
راوى از امام عليه السلام پرسيد، چرا نام على عليه السلام به همين صراحت كه من مى گويم در قرآن ذكر نشده است؟
امام عليه السلام در پاسخ مى فرمايد: اگر نام آن حضرت با صراحت و وضوح در قرآن مى آمد، منافقان نام او را حذف مى كردند و دست تحريف در قرآن باز مى شد، در حالى كه خداوند سبحان خواسته است كه قرآن را از هر دخل و تصرّفى محافظت نمايد. آن جا كه مى فرمايد:
(إنّا له لحافظون)
«به راستى كه ما حافظان قرآنيم&a
نظرات شما عزیزان: